سیاست خارجی روسیه به عنوان یک پدیده فرهنگی

در طول دو قرن و نیم اول تاریخ دولت جدید ما، تجربه در جنگ و دیپلماسی انباشته شد که هنوز هم اساس فرهنگ سیاست خارجی روسیه را تشکیل می‌دهد. هدف همیشه یکی بوده است؛ حفظ همیشگی توانایی تعیین آینده (سرنوشت) خودمان. روش‌های دستیابی به این هدف همچنان متنوع‌ترین روش‌ها هستند، اما همواره مبتنی بر اصل چندمتغیری بودند؛ فقدان «استراتژی‌های» تغییرناپذیر، هرگونه عامل ایدئولوژیک و غیرقابل پیش‌بینی بودن برای مخالفان.

ما راه خودمان را می‌رویم

سیاست خارجی روسیه به عنوان یک پدیده فرهنگی

تیموفی بارداچف[1]

28 آوریل 2025

«فقط کلاغ‌ها مستقیم پرواز می‌کنند» این جمله یک ضرب‌المثل قدیمی است که در ولادیمیر - سوزدال استفاده می‌شود، جایی که پس از حمله سخت باتو، [2] احیای دولت روسیه در پایان قرن سیزدهم آغاز شد. این امر به گونه‌ای آغاز شد که ۲۵۰ سال بعد، دولتی در شرق اروپا ظهور کرد که قدرت و حق تصمیم‌گیری مستقل آن قابل تردید نبود. در طول دو قرن و نیم اول تاریخ دولت جدید ما، تجربه در جنگ و دیپلماسی انباشته شد که هنوز هم اساس فرهنگ سیاست خارجی روسیه را تشکیل می‌دهد. هدف همیشه یکی بوده است؛ حفظ همیشگی توانایی تعیین آینده (سرنوشت) خودمان.

ما راه خودمان را می‌رویم
سیاست خارجی روسیه به عنوان یک پدیده فرهنگی

روش‌های دستیابی به این هدف همچنان متنوع‌ترین روش‌ها هستند، اما همواره مبتنی بر اصل چندمتغیری بودند؛ فقدان «استراتژی‌های» تغییرناپذیر، هرگونه عامل ایدئولوژیک و غیرقابل پیش‌بینی بودن برای مخالفان. تمدن-کشوری که در کمتر از یک قرن (۱۵۵۲-۱۶۳۷) از ولگا تا اقیانوس آرام گسترش یافت، چیزی شبیه به دکترین‌های استراتژیک اروپایی یا آسیایی در سیاست خارجی ایجاد نکرد و صرفاً به این دلیل که هرگز به آنها نیازی نداشت چراکه تمایل طبیعی به راه‌حل‌های غیراستاندارد، امکان ایجاد ماتریسی از فعالیت سیاست خارجی را فراهم نمی‌کند.

اما این ویژگی‌های فرهنگ سیاست خارجی ملی، به یک دفعه پدیدار نشدند. تا اواسط قرن سیزدهم، سرزمین‌های روسیه تفاوت خاصی با بقیه اروپای شرقی نداشتند و آنها به خوبی می‌توانستند سرنوشت دیگر اقوام اسلاو را که سرانجام تحت نفوذ آلمان یا ترکیه قرار گرفتند، تکرار کنند. دوره «قهرمانانه» تاریخ ما، همانطور که لف گومیلیف[3] به درستی آن را تعریف کرد؛ با چندپارگی و رقابت بین جاه‌طلبی‌های شهرها و شاهزادگان مشخص می‌شد و فقدان کامل زمینه برای ایجاد یک کشور واحد وجود داشت.

هیچ نیاز عملی برای اتحاد وجود نداشت: جغرافیا به دولت-شهرهای روسیه اجازه می‌داد تا به طور مستقل از پس همه چیز برآیند و اقلیم هرگز به تعامل گسترده اجتماعی و اقتصادی آنها کمکی نکرد. به عبارت دیگر، تا نیمه دوم قرن سیزدهم، ما همان مسیری را رفتیم که دیگر ملت‌های کوچک اروپای شرقی طی کردند.

با این حال، همانطور که نیکلای گوگُل[4] بیان کرد، یک رویداد «شگفت‌انگیز» رخ داد: در سال ۱۲۳۷، انبوهی از حاکمان مغول به روسیه حمله کرده و به معنای واقعی کلمه بیشتر مراکز قدرتمند دولتی را نابود کردند. بزرگترین فاجعه سیاست خارجی، طبق روش کلاسیک، به یک رویداد معجزه‌وار تبدیل شد، زیرا پس از آن، در وهله اول، دلیل روشنی برای ایجاد یک کشور واحد پیدا شد و دوم، عمل‌گرایی و توانایی خم شدن بدون شکستن بدست آوردیم. برای ۲۵۰ سال بعد، روس‌ها خراج‌گذار اردوی زرین شدند، اما هرگز برده‌ آن نبودند.

تمامی روابط بین سرزمین‌های روسیه و گروه ترکان اردوی زرین، یک مبارزه مداوم بود که در آن درگیری‌های مستقیم با همکاری متناوب همراه بود. در این فرآیند، آن «شمشیر تیز مسکو» ساخته شد؛ دولت روسیه به عنوان یک سازمان نظامی از مردمی که در آن ساکن بودند تشکیل شد و یکی از ویژگی‌های فرهنگ سیاست خارجی پدیدار گشت که تا به امروز با ما باقی مانده است؛ فقدان مرز مشخص بین درگیری و همکاری، جنگ و صلح. در طول چندین قرن، این پدیده‌ها بدون ایجاد هیچ‌گونه ناهماهنگی شناختی در اجداد بزرگ ما، در یکدیگر ادغام شدند.

در عین حال، قرن‌ها روابط با همسایگانی که شکست‌ناپذیر به نظر می‌رسیدند، چنین ویژگی‌ای را در فرهنگ سیاست خارجی ما شکل داده است، مانند عدم ارتباط بین قدرت دشمن و منصفانه بودن ادعاهای او. از نظر تاریخی، این ایده اروپای غربی که بی‌عدالتی در روابط بین مردم و دولت‌ها اجتناب‌ناپذیر است، در روسیه ریشه دوانده است. نظریه توماس هابز بیان می‌کند که قدرت، حق داشتن جایگاه بالاتر را ایجاد می‌کند. برای روسیه، زور تنها مهم‌ترین عامل در روابط است، اما هرگز تعیین‌کننده قوانین نیست. در ترانه معروفی که درباره لشکرکشی خان کریمه علیه مسکو در قرن شانزدهم سروده شده، یکی از اولین جملات این است: «تزار کریمه، سگی سوار بر اسب است». او «پادشاه» است زیرا نیروی نظامی قدرتمندی دارد، اما او یک «سگ» است چراکه حقیقت به نفع او نیست. به همین ترتیب، پس از پایان جنگ سرد، به رسمیت شناختن قدرت غرب برای روسیه به معنای به رسمیت شناختن همزمان درستی اقدامات آنان نبود.

جمعیت‌شناسی، که مستقیم به اقلیم برمی‌گردد، اگرچه زمینه را برای درهم آمیختگی مردم فراهم کرد، اما همواره مشکل ما باقی مانده است. روسیه تنها در پایان قرن هجدهم از نظر جمعیت با فرانسه برابر شد، اگرچه حتی در آن زمان فضایی چندین برابر بزرگتر از کل اروپا را داشت.

سرزمین‌های روسیه هیچ متحدی نداشتند.

فرهنگ سیاست خارجی روسیه در کانون خود این آگاهی را دارد که هیچ‌کس مشکلات ما را برایمان حل نخواهد کرد و هیچ متحدی که بقای روسیه به آن وابسته باشد، نمی‌تواند و نباید وجود داشته باشد.

اگرچه خود روسیه همیشه متحد وفاداری بوده و هست که حتی در سخت‌ترین شرایط نیز می‌توان به آن اعتماد داشت. در اواسط قرن پانزدهم، واسیلی واسیلیویچ دوک بزرگ مسکو، [5] تصمیم گرفت متحدان خود؛ شاهزاده‌های قازان؛ قاسم و یعقوب را در مرزهای شرقی روسیه مستقر کند. تاریخ کشور چند ملیتی روسیه در حالی آغاز می‌شود که در آن نکته اصلی وابستگی مذهبی نیست، بلکه وفاداری به کشور در حل مشکلات حوزه دفاعی‌ست.

دست بر قضا در این مورد، روسیه از همان ابتدا با اروپا متفاوت است. تکامل جامعه روسیه به صورت موزاییکی درآمد، زیرا هر گروه قومی - اعتقادی (یا سیستمی از این قبیل) که در آن گنجانده شده بود، سرعت و شتاب توسعه خود را به دست آورد. این نمی‌توانست در اروپا اتفاق بیفتد چراکه عمل‌گرایی حاکمان سکولار همیشه توسط قدرت کلیسا محدود می‌شد. پادشاهان اسپانیا فتح مجدد شبه جزیره ایبری را با کشتن، اخراج یا مجبور کردن اعراب و یهودیان ساکن آن به تغییر دین منتهی کردند. در روسیه، هر گروه قومی به همان شکلی که بود، باقی می‌ماند و سپس فقط مسئله خدمت به منافع ملی مشترک در حوزه دفاعی مطرح بود. مسیحی شدن تشویق می‌شد، اما هرگز شرطی برای خدمت عمومی نبود.

فرهنگ و استراتژی سیاست خارجی مدرن روسیه در بسیاری از ابعاد خود، مبتنی بر سنت تاریخی است. اول، این همان مبنای ذکر شده برای معنای وجود دولت است؛ دفاع در برابر چالش‌های خارجی، که اکنون به یک استراتژی کلی برای توسعه در جهانی در حال تغییر و غیرقابل پیش‌بینی تبدیل می‌شود.

دوم، چه در آن زمان و چه اکنون، تمام تلاش‌ها تابع حل یک مشکل است؛ حفظ آزادی انتخاب مسیر تحت هر شرایطی. به طور کلی، استقلال در تعیین مسیر توسعه، استراتژی کشوری است که ایجاد دستورالعمل‌های دکترین سختگیرانه برای آن، غیرطبیعی‌ترین حالت است. از جمله به این دلیل که ایدئولوژی، برای ایجاد دکترین‌ها و استراتژی‌ها مورد نیاز است و این از نظر تاریخی، هرگز برای روسیه معمول نبوده است.

سوم، روسیه هرگز دشمنان «ابدی» نداشته است. تاریخ سده‌های نخست دولت‌مداری مسکو، ما را متقاعد کرده که دشمنِ آشتی‌ناپذیرِ امروز، ممکن است پس‌فردا به بخشی از دولت روسیه تبدیل شود. هرگز هیچ کشوری در جهان به جز روسیه، جذب کامل خطرناک‌ترین دشمن خود را تجربه نکرده است. برای بیش از ۲۵۰ سال، اردوی زرین همسایه‌ای قدرتمند بود. با این حال، در سال ۱۵۰۴، هورد سقوط کرد و در عرض ۵۰ سال به طور تقریبی همه مردم و شهرهای آن به بخش‌های مساوی از دولت در حال گسترش روسیه تبدیل شدند و اشرافیت با مدل روسی آن ادغام شد.

و در نهایت، ریشه‌های «قوانین عملیاتی» روسیه یا روش جنگیدن (دیپلماتیک یا نظامی)، در اعماق تاریخ نهفته است. روسیه در تاریخ خود، جنگ‌های کمی را با به‌کارگیری تمام قابلیت‌هایش، پیروز شده است. به عنوان یک قاعده، پیروزی با یک دوره طولانی فرسایش دشمن حاصل می‌شد، که به تدریج زمینه را اینگونه برای او فراهم می‌کرد تا به ناامیدی در مقاومت پی ببرد. اردوی زرین، در جریان نبردی تقریبی بدون خونریزی در محل رودخانه اوگرا[6] در سال ۱۴۸۰ شکست خورد و دومین دشمن «ابدی» لهستان، در نبردی سرنوشت‌ساز شکست نخورد، بلکه با فشار قدرت روسیه طی چندین قرن، به موقعیتی ناچیز تنزل پیدا کرد.

برای روسیه، نکته اصلی همیشه درخشش پیروزی نبوده، بلکه دستیابی به نتیجه مطلوب مطرح بوده است. بنابراین، در میان گزینه‌های دیگر، روسیه همیشه پذیرای مذاکره است بدین معنا که اهداف سیاسی همواره بر اهداف نظامی غالب هستند.

علاوه بر این، نمی‌توان در مورد روسیه گفت که سیاست داخلی آن بر سیاست خارجی‌اش تأثیر می‌گذارد، چراکه آنها به سادگی در هم تنیده‌اند و هرگونه اقدام سیاست خارجی در مقیاس بزرگ با هدف حل مشکل تحکیم داخلی جامعه به منظور دستیابی به اهداف استراتژیک توسعه آن، در مرحله خاصی انجام می‌شود. درست مانند شاهزادگان مسکو در اوایل دوره، مبارزه با مخالفان خارجی، راهی برای متحد کردن سرزمین‌های روسیه بود.

اکنون چشم‌انداز ژئوپلیتیکی پیرامون روسیه دوباره در حال تغییر است. غرب به رهبری ایالات متحده، همچنان قدرتمندترین نیرو به حساب می‌آید، اما قابلیت‌های آن نامحدود نیست. چین در حال افزایش نفوذ خود در جهان است، اما همچنان سعی می‌کند خود را کمتر در معرض توجه قرار دهد. اروپا که از نظر تاریخی منبع اصلی تهدید برای روسیه بوده است، در حال ترک صحنه تاریخی‌ست زیرا نمی‌تواند تصویر خود از آینده را خلق کند. روسیه، آمریکا و چین، چنین تصویری را دارند. بنابراین، روابط در این «مثلث»، در دهه‌های آینده برای سیاست جهانی تعیین‌کننده خواهد شد و سپس هند ممکن است به «تروئیکا» [7] بپیوندد؛ این کشور هنوز توسعه نیافته محسوب می‌شود، اما دیدگاه منحصر به فرد خود را نسبت به آینده دارد.

آیا این به معنای آن است که جهت‌گیری غرب دیگر جهت‌گیری اصلی سیاست خارجی روسیه نخواهد بود؟ گذشته از همه اینها، مبانی علم روابط بین‌الملل بیان می‌کند که مهمترین جهت، سوی جغرافیایی است که می‌توان از آن بیشترین خطر را انتظار داشت. به احتمال زیاد، متأسفانه هیچ چیز در این زمینه تغییر نخواهد کرد. اروپا دیگر مرکز سیاست جهانی نیست، اما همچنان در وسط باقی مانده است، زیرا تا زمانی که اینجاست، دشوارترین مرز بین روسیه و آمریکا قرار دارد.

اما ما فقط می‌توانیم از طریق توسعه اوراسیا به منابع توسعه واقعی دست یابیم. روابط دوستانه با همسایگان شرقی برای توسعه مسالمت‌آمیز قلمرو و جمعیت‌مان، ضروری است. به نظر می‌رسد دقیقاً همین امر می‌تواند مبنای مادی مهم‌ترین چیز در هر تصویر روسی از آینده باشد؛ فرصتی برای دنبال کردن مسیر خود.

منبع:

https://expert.ru/mnenie/my-idem-svoim-putem/

 

[1] . استاد دانشگاه ملی تحقیقات روسیه و مدیر برنامه‌های اندیشکده والدای

[2] . اشاره به حمله مغول به روسیه، که با نام حمله باتو نیز شناخته می‌شود، جریان لشکرکشی مغول‌ها تحت رهبری باتوخان از خاندان چنگیز.

[3] . لف گومیلیف (18 سپتامبر 1912- 15 ژوئن 1992 م) مورخ، شرق‌شناس و شاعر روس، عضو فرهنگستان علوم طبیعی روسیه و پایه‌گذار دانش جدید قوم‌شناسی. پدرش نیکلای گومیلیف نویسنده برجسته روس و مادرش آنا آخماتووا شاعر پرآوازه روسیه است.

[4] . نیکلای گوگُل (20 مارس 1809- 21 فوریه 1852 م) نویسنده بزرگ روس بنیان‌گذار سبک رئالیسم انتقادی در ادبیات روسی. محققان مدرن معتقدند که او تأثیر زیادی بر ادبیات روسیه و جهان داشته است.

[5] . واسیلی دوم (10 مارس 1415- 27 مارس 1462 م) دوک بزرگ مسکو و ولادیمیر، از خانواده روریکوویچ مسکو. کوچکترین پسر واسیلی اول دمیتریویچ و سوفیا ویتووتوونا.

[6] . اوگرا رودخانه‌ای در مناطق اسمولنسک و کالوگا در روسیه که شاخه‌ای از رود معروف ولگا به طول - ۳۹۹ کیلومتر و مساحت ۱۵۷۰۰ کیلومتر مربع است.

[7] . سه شریک برتر تجاری مسکو

کد خبر 23876

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
3 + 14 =